گفت رندی با یکی در نیمروز از قاآنی قطعه 74

گفت رندی با یکی در نیمروز

1 گفت رندی با یکی در نیمروز از در اندرز رمزی از رموز

2 که اگر در دور ناهموار چرخ عیش یا غم بایدت بیدرد و سوز

3 دل منه در هیچ کار اندر جهان کاین تعلق هست رنجی فتنه‌توز

4 هرچه پیشت آید از دشوار و سهل شو رضا بر هم مکش رخسار و پوز

5 چون درآیی با مغان خانه کن چون درافتی با بتان خانه سوز

6 آنچه حاصل بینی از صافی و درد بی‌تمجمج درکش و جان برفروز

7 وانکه حاضر یابی از زیبا و زشت بی‌تعلل درجه و در وی سپوز

8 بر امید نسیه نقد ازکف مده زانکه بر ریش طمع کارست گوز

عکس نوشته
کامنت
comment