گفتا از صامت بروجردی کتاب التضمین و المصائب 6

صامت بروجردی

آثار صامت بروجردی

صامت بروجردی

گفتا شه شهیدان کامد روا مرادم

1 گفتا شه شهیدان کامد روا مرادم تا آتش محبت زد شعله بر نهادم

2 در کربلای عشقش بار بلا گشادم در جلوه‌گاه جانان جان را به شوق دادم

3 هر تیر کز مخالف بر لوح سینه خوردم پیغام وصل جانان آن تبر را شمردم

4 جز لطف او پناهی بر هیچکس نبردم جان با هزار شادی در راه او سپردم

5 کردند پس مخالفت در یاری اتفاقم تا از حجاز کردند آواره در عراقم

6 آنها به سست عهدی من در سرو فاقم جز راستی نبینی در طبع بی‌نفاقم

7 تخم وفایت ای دوست تا من به سینه کشتم مهر عیال و فرزند یکسر ز سر بهشتم

8 به هر حصول بیعت با کوفیان زشتم نام تو برده می‌شد تا نامه می‌نوشتم

9 چون منصب شهدات من اختیار کردم دل از وطن بریدم ترک دیار کردم

10 در کربلا رسیدم پا استوار کردم در وادی محبت دانی چکار کردم

11 شکر خدا که بردم بر سر وفای خود را در امتحان رساندم قالو! بلای خود را

12 راضی نمودم از خویش یعنی خدای خود را تا با قضاش کردم ترک رضای خود را

13 (صامت) به بزم جانان هر کس که راهبر بود در پیش تیر محنت دایم تنش سپر بود

14 کاش از نخست ویران این دهر پرخطر بود طرح نوی فروغی می‌ریختم اگر بود

عکس نوشته
کامنت
comment