گفت لقمان از عطار نیشابوری منطق‌الطیر 1062

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

گفت لقمان سرخسی کای اله

1 گفت لقمان سرخسی کای اله پیرم و سرگشته و گم کرده راه

2 بنده‌ای کو پیر شد شادش کنند پس خطش بدهند و آزادش کنند

3 من کنون در بندگیت ای پادشاه همچو برفی کرده‌ام موی سیاه

4 بندهٔ بس غم کشم، شادیم بخش پیرگشتم ، خط آزادیم بخش

5 هاتفی گفت ای حرم را خاص خاص هر که او از بندگی خواهد خلاص

6 محو گردد عقل و تکلیفش به هم ترک گیر این هر دو و درنه قدم

7 گفت الاهی پس ترا خواهم مدام عقل و تکلیفم نباید والسلام

8 پس ز تکلیف وز عقل آمد برون پای کوبان دست می‌زد در جنون

9 گفت اکنون من ندانم کیستم بنده باری نیستم، پس چیستم

10 بندگی شد محو، آزادی نماند ذره‌ای در دل غم و شادی نماند

11 بی‌صفت گشتم، نگشتم بی‌صفت عارقم اما ندارم معرفت

12 من ندانم تو منی یا من توی محو گشتم در تو و گم شد دوی

عکس نوشته
کامنت
comment