1 غافلی می گفت کای بنا بنای خانه ام ساز محکم ور نه زانم غیر درد و غم چه سود
2 زیرکی بشنید گفتا چون بنای عمر ما سخت سست آمد بنای آب و گل محکم چه سود
1 دید مجنون را یکی صحرا نورد در میان بادیه بنشسته فرد
2 ساخته بر ریگ ز انگشتان قلم می زند حرفی به دست خود رقم
1 اختر برج شرف کاینات گوهر درج صدف کاینات
2 جنبش اول ز محیط قدم سلسله جنبان وجود از عدم
1 چون سلامان آن نصیحت گوش کرد بحر طبع او ز گوهر جوش کرد
2 گفت شاها بنده رای توام خاک پای تخت فرسای توام