- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گفت بر عارفان بود معلوم که شما حاکمید و من و محکوم
2 هر چه ظاهر ز زین و شین شماست موجب مقتضای عین شماست
3 هر چه عین شما تقاضا کرد فیض جود من آن هویدا کرد
4 زید چون بر لسان استعداد پیش جودم در سؤال گشاد
5 امر تکلیف خویش خواست نخست مطلبش شد چنانکه خواست درست
6 بعد ازان رو به جست و جو آورد میل فعل مکلف به کرد
7 دادمش باز هر چه کرد طلب کردمش مؤمن مطیع لقب
8 کرد آن اقتضا حقیقت عمرو که مکلف شود به نهی و به امر
9 چون ز تکلیف کار او شد راست ترک فعل مکلف به خواست
10 وقت آن چون به ترک شد معروف شد به عصیان و سرکشی موصوف
11 هر چه ظاهر ز جمله اعیان است سر به سر مقتضای ایشان است
12 این بود سر آنکه در محشر چون شود آشکار سر قدر
13 هر که باشد ز اهل نفس و نفس نفس خود را کند ملامت و بس
14 همه بر نفس خویشتن مویند همه با نفس خویشتن گویند
15 جز تو ننهاد کس به راه تو فخ بل یداک اوکتا و فوک نفخ