-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گفت به من محتسب که توبه کن از می پیر شدی توبه بعد از این نکنی کی
2 گفتمش آری من و تو هر دو به یک بار توبه کنیم ار موافقت کنی از می
3 باک نباشد ز عهده هم به در آییم گر ز در ما برون نمی شود این پی
4 دفع ملالت ضرورت است اگر نه از پی تقوا کی اختیار کنم قی
5 ضامن این داوری منم نه تو زنهار بر دل خود هیچ بار ننهی ازین هی
6 مدعیان را بغل تری بدهم من بر صفتی کز مسامشان بچکد خوی
7 مشکل ما قاضی القضات کند حل محضر این ماجرا دگر که کند طی
8 چنگ به دامان او زنیم که هم او بر سر ما افکند ز روی کرم فی
9 گر ندهد توبه ور دهد نتوان شد معترض البته بر مصالحه ی وی
10 خود که شکیبد ز جوهری که خواصش قوت جان و دل است و قوت رگ و پی
11 کی نفس از ما دگر به عیش برآید بر دل ما روزگار اگر نهد این کی
12 طعنه ی سرد از فقیه خشک نزاری خاصیت ز مهریر و قاعده ی دی