-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گفت مجنون گر همه روی زمین هر زمان بر من کنندی آفرین
2 من نخواهم آفرین هیچ کس مدح من دشنام لیلی باد و بس
3 خوشتراز صد مدح یک دشنام او بهتر از ملک دو عالم نام او
4 مذهب خود با توگفتم ای عزیز گر بود خواری چه خواهد بود نیز
5 گفت برق عزت آید آشکار پس برآرد از همه جانها دمار
6 چون بسوزد جان به صد زاری چه سود آنگهی از عزت و خواری چه سود
7 بازگفتند آن گروه سوخته جان ما و آتش افروخته
8 کی شود پروانه از آتش نفور زانک او را هست در آتش حضور
9 گرچه ما را دست ندهد وصل یار سوختن ما را دهد دست، اینت کار
10 گر رسیدن سوی آن دلخواه نیست پاک پرسیدن جز اینجا راه نیست