1 گفت فیاض خان والا شان خنجر آن خدیو نیکو نام
2 آن بود بحر و بحر بی پایان این نهنگ و نهنگ خون آشام
3 باد آن را ز لطف حق دائم باد این را زیمن بخت مدام
4 خون بدخواه نامراد خضاب سینهٔ خصم کج نهاد نیام
1 با حریفان چو نشینی و زنی جامی چند یاد کن یاد ز ناکامی ناکامی چند
2 بی تو احوال مرا در دل شبها داند هر که بی هم چو تویی صبح کند شامی چند
1 گل خواهد کرد از گل ما خاری که شکسته در دل ما
2 از کوی وفا برون نیائیم دامنگیر است منزل ما
1 کجایی در شب هجران که زاریهای من بینی چو شمع از چشم گریان اشکباریهای من بینی
2 کجایی ای که خندانم ز وصلت دوش میدیدی که امشب گریههای زار و زاریهای من بینی