1 گفت فیاض خان والا شان خنجر آن خدیو نیکو نام
2 آن بود بحر و بحر بی پایان این نهنگ و نهنگ خون آشام
3 باد آن را ز لطف حق دائم باد این را زیمن بخت مدام
4 خون بدخواه نامراد خضاب سینهٔ خصم کج نهاد نیام
1 قاصد به خاک بر سر کویش فتاده کیست بر خاک آستانهٔ او سرنهاده کیست
2 چون بر سمند آید و خلقیش در رکاب همراه او سوار کدام و پیاده کیست
1 بر دست کس افتد چو تو یاری نه و هرگز در دام کسی چون تو شکاری نه و هرگز
2 روزم سیه است از غم هجران بود آیا چون روز سیاهم شب تاری نه و هرگز
1 بوده است یار بی من اگر دوش با رقیب یا من به قتل میرسم امروز یا رقیب
2 شکر خدا که مرد به ناکامی و ندید مرگ مرا که میطلبد از خدا رقیب