1 گفت چون شرع شریف استی کنون پای خود را من کشم ای ذوفنون
2 هرکه را شرع شریف آمد لقب پاکشیدن پیش او باشد ادب
3 کاشکی زین پیشتر گفتی سخن وارهانیدمان ز قید هر محن
4 این زبان آمد دلت را ترجمان چونکه دل نادان بود مگشا زبان
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 سینه ات را روشنی بینی ز راست هم گشادش را از آنجا ابتداست
2 وسعتی در سینه بینی از یمین کاندران هفت آسمان باشد دفین
1 پیر نبود آنکه مویش شد سفید پیر نبود آنکه بالایش خمید
2 پیر نبود آنکه پوشد کهنه دلق یا برو جمع آید انبوهی ز خلق
1 زان سبب فرمود آن شاه اجل نیت مؤمن بود به از عمل
2 زانکه او جان است و اعمال تو جسم نیت معنی بود کردار اسم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به