1 گفت چون شرع شریف استی کنون پای خود را من کشم ای ذوفنون
2 هرکه را شرع شریف آمد لقب پاکشیدن پیش او باشد ادب
3 کاشکی زین پیشتر گفتی سخن وارهانیدمان ز قید هر محن
4 این زبان آمد دلت را ترجمان چونکه دل نادان بود مگشا زبان
1 یاد حق بربندد از آن خانه رخت مرغ رحمت بر پرد از آن درخت
2 چون دل از یاد خدا غافل شود دیو اهریمن در آن داخل شود
1 می زدندی فاش بی اندازه تر کوس رسوایی بلند آوازه تر
2 آری آری عاشقان برحسن یار عاشقند و حسن باشد پرده دار