- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گفت بار از غیر ما پوشان نظر گفتم به چشم وآنگهی دزدیده در ما مینگر گفتم به چشم
2 گفت اگر یابی نشان پای ما بر خاک راه برفشان آنجا به دامنها گهر گفتم به چشم
3 گفت اگر بر آستانم آب خواهی زد ز اشک هم به مژگانت بروب آن خاک در گفتم به چشم
4 گفت اگر سر در بیابان غمم خواهی نهاد تشنگان را مژده از ما بر گفتم به چشم
5 گفت اگر گردد لبت خشک از دم سوزان آه باز میسازش چو شمع از گریه تر گفتم به چشم
6 گفت اگر گردی شبی از روی چون ما هم جدا تا سحرگاهان ستاره میشمر گفتم به چشم
7 گفت اگر داری خیال در وصل ما کمال فر این دریا به پیما سربهسر گفتم به چشم