1
گفت روباه بچه با روباه
کای ز مکر سگان ده آگاه
2
بازیی کن مراکنون تعلیم
که بدان از سگم نباشد بیم
3
گفت ازان بازیی نبینم به
که تو در دشت باشی او در ده
4
چشم وی بر تو چشم تو بر وی
نفتد ور نه افتدت در پی
5
بکشد ور نه حق شود یاور
پوستینت ز پشت و پوست ز سر