- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 برد یاد او دل غم پیشه را جوش می برداشت از جا شیشه را
2 شمع سان گلهای داغت بر سرم می دواند تا کف پا ریشه را
3 چشمش از هر جنبش مژگان شوخ می زند یکجا به دل صد تیشه را
4 بیشتر از اقربا بینی شکست دشمنی چون سنگ نبود شیشه را
5 تکیه گاه نشتر مژگان او کرده ام جویا رگ اندیشه را