-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 می زند مشت به رویم که مبین سوی حبیب هیچ کس نیست چو من مشتکی از دست رقیب
2 گر نهد دست به نبض من محرور زند شعله چون شمع ز تاب تبم انگشت طبیب
3 هر که را عشق تو آداب خرد بر هم زد نیست ممکن که مودب شود از پند ادیب
4 روز آدینه به مقصوره درآ تا خواند خطبه سلطنت حسن به نام تو خطیب
5 بر چمن گر گذرد نکهتی از پیرهنت پر شود دامن و جیب سمن و غنچه ز طیب
6 هر که با صورت شیرین پسران عشق نباخت نیست از معنی پیران رهش هیچ نصیب
7 جامی آن مه به غریبان ننهد گوش مکن بیش ازین در سخن انگیز خیالات غریب