- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کشیده بود مه از حسن سر به چرخ برین چو دید روی تو آمد ز آسمان به زمین
2 ز دیده بس که نگین های لعل ریخت گرفت گدای تو همه روی زمین به زیر نگین
3 کمین چشم تو را بنده ایم بهر خدای مپوش چشم عنایت ز بندگان کمین
4 شمیم زلف تو شد همدم نسیم شمال ز رشک نافه به صحرا فکند آهوی چین
5 ز خود روم چو تو آیی و حال من بینی وگر زمن نشود باورت بیا و ببین
6 منم به میکده عشق گشته مفلس و عور نه جان به جای نه جانان نه دل به دست نه دین
7 مبین حقارت جامی که در هوای قدت همای همت او طائری ست سدره نشین