او کشیده خنجر و من جامه از محتشم کاشانی غزل 377

محتشم کاشانی

آثار محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

او کشیده خنجر و من جامه جان کرده چاک

1 او کشیده خنجر و من جامه جان کرده چاک رایاو قتل منست و من برای او هلاک

2 زان رخم حیران آن صانع که پیدا کرده است آتش خورشید پرتو ز امتزاج آب و خاک

3 دی به آن ماه عجم گفتم فدایت جان من گفت نشنیدم چه گفتی گفتمش روحی فداک

4 از غم مرگ و عذاب قبر آزادم که هست قتل من از دست یار و خاک من در زیر تاک

5 بوالعجب دشتی است دشت حسن کز نازک دلی آهوان دارند آنجا خوی شیر خشمناک

6 جنبش دریای غم در گریه می‌آرد مرا می‌زند طوفان اشگ من سمک را برسماک

7 محتشم هرچند گردیدم ندیدم مثل تو خیره طبعی بی حد از کافر دلی بی‌ترس و باک

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر