- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا مشقت ره طاعت نبرد هرگز گفت که ز آمد شد خدمت عصبم رنجورست
2 چون چنان شد که به هر گام دوره بنشیند گر به خدمت نرسد در دو جهان معذورست
3 همه جور من از این کهنه دو صندوق تهیست که به پریش گمان همه کس مغرورست
4 خانه چون خانهٔ بوبکر ربابیست ولیک اندرو هیچ طرب نیست که بیطنبورست
5 ای دریغا که برون رفت بدر عمر و هنوز در و دیوار تمنی همه نامعمورست
6 حال او دور مشو با کرم خویش بگو تات گوید که چنینها ز مروت دورست
7 صلت و بخشش و مرسوم و مواجب بگذار آخر ار مزد نباشد کم اگر مزدورست
8 عید بگذشت و عروسی شد و سور آمده گیر زانکه کابین شود آن را خلفی مقدورست
9 دانم این قطعه چو برخواند خواهد گفتن تا چنین عید و عروسی است چه جای سورست