- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هرگز به باد زلف خود آن مه رها نکرد کز هر طرف زدوش سری را جدا نکرد
2 هرگز دو چشم او به جفا وعدهای نداد کان وعده را به چشم همان دم وفا نکرد
3 روئی نماند کز سره طه به چین نساخت پشتی نمانده کز خم ابرو دو تا نکرد
4 بیمار کرد و درد فرستاد و جان ستاند بیمار عشق را به ازین کس دوا نکرد
5 خواهیم کرد گفت به دفع رقیب فکر فکریه صواب بود ندانم چرا نکرد
6 منت پذیر آن لب العلم که پیش خال خط را به بوسه جای من خسته جا نکرد
7 تا خاک آستان نو آورد در نظر چشم کمال آرزوی توتیا نکرد