- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هرگز صدا نبرده در این بزم ره به گوش افتاده است رسم فغان همنشین خموش
2 نامم شنید غیر و سرافکنده شد روان چون سگ که خم نهد ر خود را ز درد گوش
3 دل زندگی مجوی ز بیگانه از سخن آری چراغ بزم بمیرد چو شد خموش