- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هرگز گدای میکده از شاه غم نداشت کز التفات پیر مغان هیچ کم نداشت
2 تنها نه من به خاک مذلت فتادهام هرگز فلک بر اهل خرد جز ستم نداشت
3 دارم سفال کهنه میخانه پر شراب کین آیینه سکندر و این جام جم نداشت
4 در هجر گو بمیر هر آنکس که در وصال جور و جفای دلبر خود مغتنم نداشت
5 جز قامتت که سوی اسیران خرام کرد در باغ دهر سرو سهی این قدم نداشت
6 آن طفل شوخ مرغ دل خلق صید کرد با آنکه دام طره پر پیچ و خم نداشت
7 فانی به فکر آن دهن ار مرد نیست عیب کی بود کو عزیمت ملک عدم نداشت؟