1 تنها هرگز نخورد خواجه در مدّت عمر خویش نانی
2 نه آنکه برد بخانه مهمان لیک او باشد طفیل خوانی
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 نگار دل سیاهم لاله رنگیست چو غنچه بسته طبعی، چشم تنگیست
2 چو بیماریست چشم نا توانش که بر دوشش ز غمزه نیم لنگیست
1 دلبرم سوی سفر خواهد شد کا رمن زیر و زبر خواهد شد
2 دل خون گشته ام اندر پی او از ره دیده بدر خواهد شد
1 اومید آدمی بوصالت نمی رسد اندیشۀ خرد بکمالت نمی رسد
2 می گفت دل حدیث وصال تو ، عقل گفت: خاموش، این حدیث محالت نمی رسد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به