1 به عمر خضر تغافل ز بی نیازی کرد چو شانه هرکه به آن زلف دستبازی کرد
2 نمی شود به ظرافت کسی حریف او را توان چگونه به خورشید تیغ بازی کرد؟
3 درین زمانه که کاری به مدعا نشود دگر چه کار توان جز زمانه سازی کرد؟
4 ز سنگ حادثه در هم شکست اندامش چو شیشه هرکه به ساغر زبان درازی کرد
5 سلیم، قصه ی محمود و سومنات مخوان که فتح بتکده ی دل، سلیم غازی کرد