- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 با دل از دست رفت و کار دگر شد بخت ز من برشکست و یار دگر شد
2 روی نمود از نقاب و باز نپوشید عهد نهان کرد و آشکار دگر شد
3 با دل بد عهد چون کنم که برانداخت قاعده صلح و کارزار دگر شد
4 چشم خلاصی که داشتم ز بلاها خود نه چنان بود و انتظار دگر شد
5 من چه کنم بر وصال یار بد آموز کار دگر گشت و آن قرار دگر شد
6 بخت سرآسیمه باز شیوه دگر کرد با من سرگشته روزگار دگر شد
7 نقطه پرگار انتظار بگردید مرکز امید با مدار دگر شد
8 غم نخورم ار نزاریا ز زمانه با تو چو بخت ستیزه کار دگر شد
9 این همه دل می کند نه بخت که با من از سر پیمان هزار بار دگر شد