با دل از دست رفت از حکیم نزاری قهستانی غزل 512

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

با دل از دست رفت و کار دگر شد

1 با دل از دست رفت و کار دگر شد بخت ز من برشکست و یار دگر شد

2 روی نمود از نقاب و باز نپوشید عهد نهان کرد و آشکار دگر شد

3 با دل بد عهد چون کنم که برانداخت قاعده صلح و کارزار دگر شد

4 چشم خلاصی که داشتم ز بلاها خود نه چنان بود و انتظار دگر شد

5 من چه کنم بر وصال یار بد آموز کار دگر گشت و آن قرار دگر شد

6 بخت سرآسیمه باز شیوه دگر کرد با من سرگشته روزگار دگر شد

7 نقطه پرگار انتظار بگردید مرکز امید با مدار دگر شد

8 غم نخورم ار نزاریا ز زمانه با تو چو بخت ستیزه کار دگر شد

9 این همه دل می کند نه بخت که با من از سر پیمان هزار بار دگر شد

عکس نوشته
کامنت
comment