1 از زلف تو باد گل سواری آموخت وز خط تو مشک مه نگاری آموخت
2 جان از سخنت بزرگواری آموخت وهم از دهن تو خرده کاری آموخت
1 ای یافته از چهره تو حسن کمالی داده است جمالیت خدا و چه جمالی
2 از دیده من عشق تو انگیخته نیلی وز قامت من هجر تو پرداخته فالی
1 خدای داند و بس تا چه خرم است جهان بدین نظام جهان را کسی نداد نشان
2 ز یمن تست مرفه زمانه شاکی به آرزو نتوان جست این چنین دوران