خوبرویی را کمند ارادت به حلقه از جامی برستان 13

خوبرویی را کمند ارادت به حلقه درویشان کشید و چون نکته مرکز در دایره صوفیان آرمید،

خوبرویی را کمند ارادت به حلقه درویشان کشید و چون نکته مرکز در دایره صوفیان آرمید، ,

2 شد رخش قبله خداجویان از خدا روی خود در او کردند

3 فوطه پوشان بر آن شکر گفتار چون مگس بر شکر غلو کردند

هر کس او را خاصه خود می خواست و خود را در نظر قبول او می آراست تا عاقبت در این کشاکش میان ایشان خلاف افتاد و نزاع خاست. ,

5 نیست دور از عشقبازان کوفتن بر یکدگر چون دم از عشق یکی معشوق نیکو رو زنند

6 طائفان کعبه را چون شوق سازد تیزگام جای آن دارد اگر بر یکدگر پهلو زنند

پیر خانقاه که او نیز از آن نمد کلاهی داشت و در آن دعوی هر دم بر خود گواهی، آن پسر را طلبید و زبان نصیحت کشید که ای فرزند ارجمند و جوان دلپسند! با هر کس چون شیر و شکر میامیز و به ریسمان فریب هر ناکس در میاویز تو آیینه خدانمایی، دریغ باشد که با هر بی سر و پا چهره گشایی. ,

8 هر لحظه عنان به چنگ اغیار مده در خلوت خاص عام را بار مده

9 رخسار تو مرآت صقالت زده است مرآت صقیل را به زنگار مده

چون آن شیرین پسر این نصیحت شنید بر وی تلخ آمد. روی ترش کرده برخاست و به بهانه ای از خانقاه بیرون رفت و چند روز نیامد. پیر و مریدان از غم مفارقت او به جان آمدند و از الم مهاجرت او به فغان، به الماس مژه گوهر عجز و اضطرار سفتند و به لسان افتقار و زبان اعتذار گفتند: ,

11 باز آ که بر تو هیچ کس حکمی ندارد ای پسر با هر که خواهی می نشین از هر که خواهی می گذر

12 هرچند فریب عقل و خصم دینی بازآ که دل شکسته را تسکینی

13 این بس که بلا و محنت ما بینی با ما به طفیل دیگران بنشینی

آن جوان اعتذار درویشان را استماع فرموده، از شیوه تندخویی گذشت و به صحبت آن تنها ماندگان مهجور و فراق دیدگان رنجور بازگشت. ,

15 بعد از چهار چیز ز جانان چهار چیز خوشتر بود ز راحت رحمت پس از عذاب

16 وصلی پس از فراق و وفایی پس از خلاف صلحی پس از نزاع و رضایی پس از عتاب

عکس نوشته
کامنت
comment