- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرا مکابره کشته ست بی خصومت و جنگ به جفتِ چشمِ سیاه آن نگارِ سبز آرنگ
2 سمن سُرین غزلی چون غزالِ دست آموز و لیک بر عقبش می رود رقیبِ پلنگ
3 ربوده گویِ ملاحت به زلفِ چون چوگان نموده روزِ قیامت به قامتِ چو خدنگ
4 به دل بری همه اعضا و پیکرش چالاک به چابکی همه شکل و شمایلش ارتنگ
5 به هر که بر گذرد چاره نیست تا نکند دلش به سلسلۀ زلفِ چون کمن آونگ
6 به دادخواه چرا دامنش نمی گیرم میانِ خلق وز چنگش برون کنم دلِ تنگ
7 چه گونه سر به گریبانِ غم فرو نبرم که عشق باز نمی گیردم ز دامن چنگ
8 تَنُک دلانِ چو ما را چه قدر خواهد بود که هوش می برد از مغزِ مردِ با فرهنگ
9 دلش نسوزد بر نالۀ نزاریِ زار که گر به کوه رسد خون شود بر و دلِ سنگ