1 پیوسته مرا از او جگر پرخونست یک لحظه نپرسید که حالت چونست
2 از جور و جفای او ننالم که مرا اینها همگی ز طالع وارونست
1 ای پرتو جمال تو نورالیقین ما گیسوی عنبرین تو حبل المتین ما
2 افسون غمزه تو دلم را ز ره ببرد چشمت برهزنی شده سحر مبین ما
1 زاد راه او فغان و زاریست عزت و دولت همه در خواریست
2 گر تو خواهی دولت دیدار یار باش گریان همچو ابر نوبهار
1 برابر طور عشق ای دل ببین نور تجلی را که تا بیخود شوی از خود بدانی طور و موسی را
2 مرا دعوت مکن واعظ بحوران از قصور خود که ما دیدار میخواهیم نه دنیا(و) نه عقبی را