زد به شکرخنده لعلت بر دل ریشم نمک از جامی غزل 537

زد به شکرخنده لعلت بر دل ریشم نمک

1 زد به شکرخنده لعلت بر دل ریشم نمک یا غزال الحی یا ضبی الحمی ما املحک

2 تا شدی ظاهر بدین لطف و جمال ارباب دین متفق گشتند در تفضیل انسان بر ملک

3 چون پری پنهان مشو ای بی تو بینایی محال زانکه مردم را چو چشمی چشم را چون مردمک

4 نقد اخلاص مرا هر بار یابی پاک تر گر زنی صد نوبت از سنگ جفایم بر محک

5 موجب ننگ است نامم نامه عشق تو را کاش نامم را کند تیغ اجل زین نامه حک

6 دل یکی دارم من و دلبر یکی آن بخت کو تا بگویم قصه دل پیش دلبر یک به یک

7 از فلک جامی چرا نالد که با او هر چه کرد دور خورشید جمالت کرد نی دور فلک

عکس نوشته
کامنت
comment