فروغی بسطامی

فروغی بسطامی

فروغی بسطامی
فروغی بسطامی

تا سوی من آن چشم سیه را از فروغی بسطامی غزل 151

غزل 151 ام از 549 غزلیات

تا سوی من آن چشم سیه را نگه افتاد

1 تا سوی من آن چشم سیه را نگه افتاد از یک نگهش دل به بلایی سیه افتاد

2 من بندهٔ آن خواجه که با مژدهٔ عفوش هر بنده که بر خواست به فکر گنه افتاد

3 گردید امید دلم از ذوق فراموش هرگه که مرا دیده به امیدگه افتاد

4 صد بار دل افتاد در آن چاه زنخدان یک بار اگر یوسف کنعان به چه افتاد

5 از دست جفای تو شکایت نتوان کرد مسکین چه کند کار چو با پادشه افتاد

6 دل از صف مژگان تو بیرون نبرد جان مانند شکاری که بر جرگ سپه افتاد

7 در مرحلهٔ عشق تو ای سرو قباپوش چندان بدویدیم که از سر کله افتاد

8 ز امید نگاهی که به حالش نفکندی دردا که مریض تو به حال تبه افتاد

9 آنجا که فروغ مه من یافت فروغی خورشید فروغی است که بر خاک ره افتاد

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر تا سوی من آن چشم سیه را نگه افتاد

شاعر شعر تا سوی من آن چشم سیه را نگه افتاد چه کسی است ؟

شاعر شعر تا سوی من آن چشم سیه را نگه افتاد فروغی بسطامی می باشد.

شعر تا سوی من آن چشم سیه را نگه افتاد در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 13 سروده شده است.

قالب شعر تا سوی من آن چشم سیه را نگه افتاد چیست ؟

قالب شعر تا سوی من آن چشم سیه را نگه افتاد غزل است

مضمون اصلی شعر تا سوی من آن چشم سیه را نگه افتاد چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.
بنر