نکرده قید غزالی گره گشایی ما از جامی غزل 40

نکرده قید غزالی گره گشایی ما

1 نکرده قید غزالی گره گشایی ما گره ز دل نگشاید غزلسرایی ما

2 فروغ بزم سخن زآتش دل است آری ز آشنایی عشق است روشنایی ما

3 صدای صوت مغنی عجب بلند افتاد به هرزه پست نشد صیت پارسایی ما

4 گدایی ره فقر است کار ما همه عمر بس است دست تهی حاصل گدایی ما

5 سگان کوی تو خود را همی نهیم لقب ببین که تا به حد است خودستایی ما

6 زما طریق هدایت مجو که جلوه حسن کند به گمرهی عشق رهنمایی ما

7 بتان شهر برونند جامی از حد وصف به وصفشان نرسد عقل روستایی ما

عکس نوشته
کامنت
comment