رفت و نرفته نکهت گیسوی او هنوز از رهی معیری غزل 4

رهی معیری

آثار رهی معیری

رهی معیری

رفت و نرفته نکهت گیسوی او هنوز

1 رفت و نرفته نکهت گیسوی او هنوز غرق گل است بسترم از بوی او هنوز

2 دوران شب ز بخت سیاهم به سر رسید نگشوده تاری از خم گیسوی او هنوز

3 از من رمید و جای به پهلوی غیر کرد جانم نیارمیده به پهلوی او هنوز

4 دردا که سوخت خار و خس آشیان ما نگرفته خانه در چمن کوی او هنوز

5 روزی فکند یار نگاهی به سوی غیر باز است چشم حسرت من سوی او هنوز

6 یک بار چون نسیم صبا بر چمن گذشت می‌آید از بنفشه و گل بوی او هنوز

7 روزی که داد دل به گل روی او رهی مسکین نبود باخبر از خوی او هنوز

عکس نوشته
کامنت
comment