-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای کرده نهان شرم جمال تو پری را روی تو خجل ساخته گلبرگ طری را
2 بی تو به چمن ریختم از دیده بسی خون این است سبب سرخی بید طبری را
3 عالم همه در هم شد ازان روز که دادند مشاطگی زلف تو باد سحری را
4 هرگه که خرامان شده ای برزده دامان پا آمده در سنگ ز تو کبک دری را
5 از بس که ز تو شهر پر از دام بلا شد امکان گذشتن نبود رهگذری را
6 حوری نه که روح القدسی کز پی روپوش کرده ست به رخ پرده لباس بشری را
7 یکرنگی جامی چه شناسی چو ندیدی بر چهره کاهیش سرشک جگری را