- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دارد حذر ز فتنه ی او هر که عاقل است همچون شراب کهنه، جهان پیر جاهل است
2 هر چیز شد حجاب تماشای او مرا آتش زنم بر آن، همه گر پرده ی دل است
3 از بس که با غبار دل آلوده می رود دایم ز آب دیده ی خود راه من گل است
4 در ورطه ای که قسمتم افکنده، موج را بر سر سفینه نیست، که تابوت ساحل است
5 در سنگلاخ کام و هوس تاختن دلیر بر توسن برهنه ی تجرید مشکل است
6 از خاطرم سلیم برد باده زنگ غم موج شراب، صیقل آیینه ی دل است