- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرا دلیست ره عافیت رها کرده وجود خود هدف ناوک بلا کرده
2 ز جور چرخ ستم دیده و رضا داده ز خوی یار جفا دیده و وفا کرده
3 به کار خویش فرو رفته مبتلی گشته به درد عشق مرا نیز مبتلی کرده
4 هر آنچه داشته از عقل و دانش و دین ز دست داده و سر در سر هوی کرده
5 گهی ز بیخردی آبروی خود برده گهی ز بیخبری قصد جان ما کرده
6 به قول و عهد بتان غره گشته وز سر جهل خیال باطل و اندیشهٔ خطا کرده
7 عبید را به فریبی فکنده از مسکن ز دوستان و عزیزان خود جدا کرده