1 ای کرده به خویش یک روش دایم فرض بشنو سخنی کامده در معرض عرض
2 باید چو برون شد آخر از صفحه ارض گردی چه بطول راهپیما چه بعرض
1 گیرم که بر آن عارض گلگون نگرد کس محرومی حسرت نگران چو نگرد کس
2 بس کن ستم ای ترک جفا پیشه مبادا غافل کشد آهی و بگردون نگرد کس
1 دلم ز خاک ره آن غیرت پری برداشت ز دستم این گهر افتاد و گوهری برداشت
2 از آن بداغ جنون سرخوشم که نتواند زمانه از سرم این تاج سروری برداشت
1 زد قدم هرکس به گیتی پیشه دیگر گرفت وقت رندی خوش که در دیر آمد و ساغر گرفت
2 در هوای گلشن آن مرغ به خاک افتادهام کاتشم از گرم پروازی به بال و پر گرفت