1 او میرود ز پیش و من اندر قفای او او فارغ است از من و من مبتلای او
2 مشکین کمند گیسویش افتاده از قفا هر جا دلیست میکشد اندر قفا ی او
3 گفتم که از خطای من افزون چه میشود شرمنده تر شدم چو بدیدم عطای او
1 بعد از این فارغ ز غوغای جهان میخواهمت شاد باش ای دل کزین پس شادمان میخواهمت
2 سادهلوحی را نگر ای دوست کز تاثیر عشق خود چنانم با تو با خود آنچنان میخواهمت
1 اگرت دیده و دل شیفته و گریان نیست برو ای خواجه که در عشق ترا فرمان نیست
2 منظر دوست چرا از نظری اشک فشان نوبهاریست که دروی اثر از باران نیست
1 کشتن عاشق مباحستی مباح اقتلولی لیس فی قتلی جناح
2 جرح سیف ام رشیح من قدح قرح سهم ام معلی من قداح