1 او میرود ز پیش و من اندر قفای او او فارغ است از من و من مبتلای او
2 مشکین کمند گیسویش افتاده از قفا هر جا دلیست میکشد اندر قفا ی او
3 گفتم که از خطای من افزون چه میشود شرمنده تر شدم چو بدیدم عطای او
1 نتوان داشت نگه باز زچشم سیهش دار از چشم بد خلق خدایا نگهش
2 جای رحم است بر آن بنده ی مسکین فقیر که برانند و ندانند چه باشد گنهش
1 از عاشقان چه خوشتر رسوایی و ملامت وز ناصح خردمند ز آزار ما ندامت
2 یا رب تو پرده بردار از کار تا بدانند کامروز در جهان کیست شایسته ی ملامت
1 هر کرا دل، دلبری را منزل است آنکه بی دلبر بماند بی دل است
2 شاهد از یاران کجا گیرد کنار هر کجا شمعی میان محفل است