1 می بده ساقی که حسن باغ و بستان میرود چون تَذَرْوْ جسته، فصل گل شتابان میرود
2 شاهدان باغ از بس شوخچشم افتادهاند گل به پای خویش از گلبن به دامان میرود
3 راه کنعان را زلیخا بسته همچون رهزنان میرود گر بویی، از راه بیابان میرود
4 بس که دارد شوق شورش، از محیط دیدهام هر زمان موجی به استقبال طوفان میرود
5 بیتماشای گل روی تو از گلشن سلیم چون نسیم سنبل زلفت پریشان میرود