1 با من سفیه کرد سفاهت ز جهل خویش مکروهم آمد آنکه مر او را شوم مجیب
2 او در سفه فزوده و من کرده حلم بیش چون عود کش فزون شود از سوز تاب و طیب
1 خرم دلی که مجمع سودای حیدرست فرخ سری که خاک کف پای حیدرست
2 جائیکه جبرئیل بدانجا نمیرسد برتر هزار مرتبه ز آن جای حیدرست
1 مرا ز جور تو ای روزگار سفله نواز بسیست غصه چگویم که قصه ایست دراز
2 بناز میگذرانند عمر بیهنران هنروران ز تو افتاده اند در تک و تاز