1 خیال کشتن من داشت جانان کدامین سنگدل کردش پشیمان؟
2 ندانست عید فایز آن زمانست که گردد در منای دوست قربان
1 نه پر دارم که پروازم به کویت نه پا دارم گذار آرم به سویت
2 خدایا! چاره فایز همین است نشیند تا بمیرد ز آرزویت
1 برو قاصد که در رفتن ثوابست به تعجیلی برو حالم خرابست
2 به تعجیلی برو در پیش دلبر بگو فایز دمادم در عذابست
1 اگر دوران دهد بر بادم ای دوست وگر هجران کند بنیادم ای دوست
2 مکن باور که فایز چشم و زلفش رود از خاطر و از یادم ای دوست