می خورد خونم به شوخی شاد از کمال خجندی غزل 593

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

می خورد خونم به شوخی شاد و خندان آن پسر

1 می خورد خونم به شوخی شاد و خندان آن پسر شیر مادر می خورد پنداری و مال پدر

2 تا معلم غمزه اش باشد که آموزد ادب جون ز شاگردست بسیاری معلم شوختر

3 بازی طفلان به خاک آمد شوم خاک رهش تا کند بازی کنان بر خاک راه خود گذر

4 چون به نیرش جان دهم سازید مرغی از گلم تا زند بر جای تیر اولم نبر دگر

5 ای مگس دور از لب یارم چور تار عنکبوت چون روی آنجا شکر خوردن مرا با خود ببر

6 سحر اگر دانستمی خود را مگس میساختم مینشستم بر لبش گستاخ و میخوردم شکر

7 از در خلوت چو دید آن زلف و آن عارض کمال در دعا پیچید چون شب بود نزدیک سحر

عکس نوشته
کامنت
comment