غفل نبرده بهره ای از روزگار از جویای تبریزی غزل 700

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

غفل نبرده بهره ای از روزگار عمر

1 غفل نبرده بهره ای از روزگار عمر وقتی که فوت شد نبود در شمار عمر

2 با هیچ کس وفا نکند شاهد حیات پیداست از دورنگی لیل و نهار عمر

3 هرگز ندیده است کس از سایه اش نشان از بسکه تند می گذرد شهسوار عمر

4 بیرون زحد عقل بود عالم شباب دیوانگی است لازم جوش بهار عمر

5 کی می توان به زاری و زورت نگاه داشت در دست هیچ کس نبود اختیار عمر

6 با حاجیان کعبهٔ توفیق شو رفیق از دست تا نرفته مهار قطار عمر

7 یک دم ز زندگیم نشد صرف کار حق جویا چو من مباد کسی شرمسار عمر

عکس نوشته
کامنت
comment