- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تو را فلک بمن ایماه مهربان نگذاشت چراغ کلبه من بودی آسمان نگذاشت
2 چه از بهار خود آن شاخ گل بگلشن دید که شد خزان و بر آن مرغی آشیان نگذاشت
3 تو چون ز غیر شناسی مرا که هرگز فرق گلی میانه گلچین و باغبان نگذاشت
4 بتن مپرس چو مشمعم شب فراق چکرد گداز عشق که مغزم در استخوان نگذاشت
5 بباغ خویش مده گور هم کنون که در آن گلی به شاخ گلی غارت خزان نگذاشت
6 هزار صید بهر سو فکند و حیرانم که صید افکن من تیر در کمان نگذاشت
7 منم ز خیل سگان تو و فغان که شبی بر آستان توام جور پاسبان نگذاشت
8 فغان که رفت چو شمع از میان و با تو شبی حدیث سوز تو مشتاق در میان نگذاشت