- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نداشت این دل شوریده تاب سودایش سرم برفت و نرفت از سرم تمنایش
2 به نرد درد چو وامق نبود مرد حریف هزار دست پیاپی ببرد عذرایش
3 کسی نتافت از و سر چو زلفش از بن گوش سیاه روی درآمد فتاد و در پایش
4 غمش ز جای خودم برد و خود چه جای من است که گر به کوه رسد، برکند دل از جایش
5 رخ مرا که برو سیم اشک میآید بیان عشق عیان میشود ز سیمایش
6 نهفته داشت دلم راز عشق چون غنچه هوای دوست دمش داد و کرد رسوایش
7 دل مرا که امروز رنجه داشت چه غم دلم خوش است که خواهد نواخت فردایش
8 همه امید به آلا و رحمتش دارد وجود من که ز سر تا بپاست آلایش
9 گناهکار و فروماندهام ببخش مرا که هست بر من بیچاره جای بخشایش
10 سواد هستی سلمان ز روی لوح وجود رود ولیک بماند نشان سودایش