نداشت این دل شوریده تاب از سلمان ساوجی غزل 260

سلمان ساوجی

آثار سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

نداشت این دل شوریده تاب سودایش

1 نداشت این دل شوریده تاب سودایش سرم برفت و نرفت از سرم تمنایش

2 به نرد درد چو وامق نبود مرد حریف هزار دست پیاپی ببرد عذرایش

3 کسی نتافت از و سر چو زلفش از بن گوش سیاه روی درآمد فتاد و در پایش

4 غمش ز جای خودم برد و خود چه جای من است که گر به کوه رسد، برکند دل از جایش

5 رخ مرا که برو سیم اشک می‌آید بیان عشق عیان می‌شود ز سیمایش

6 نهفته داشت دلم راز عشق چون غنچه هوای دوست دمش داد و کرد رسوایش

7 دل مرا که امروز رنجه داشت چه غم دلم خوش است که خواهد نواخت فردایش

8 همه امید به آلا و رحمتش دارد وجود من که ز سر تا بپاست آلایش

9 گناهکار و فرومانده‌ام ببخش مرا که هست بر من بیچاره جای بخشایش

10 سواد هستی سلمان ز روی لوح وجود رود ولیک بماند نشان سودایش

عکس نوشته
کامنت
comment