سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

سلمان ساوجی
سلمان ساوجی

تشنه خود را دمی، لعل تو، از سلمان ساوجی غزل 114

غزل 114 ام از 897 غزلیات

تشنه خود را دمی، لعل تو، آبی نداد

1 تشنه خود را دمی، لعل تو، آبی نداد خلوت ما را شبی، شمع تو، تابی نداد

2 خواست که از گوشه خواب، درآید به چشم خانه، خیال تو داشت، مدخل خوابی نداد

3 مست شدم بر درش، باز به یک جرعه می حرمت مستی نداشت، داد خرابی نداد

4 آمدمش تشنه لب، بر لب دریای وصل بر لب دریا مرا، شربت آبی، نداد

5 بر سر خوانش شبی، رفتم و کردم سوال هیچ صلایی نزد، هیچ جوابی نداد

6 هیچ دلی در نیافت، نعمت روز وصال تا به فراقش نخست، تاب عذابی نداد

7 نیست متمع کسی، کانچه بدست آمدش در ره شاهد نباخت، یا به شرابی نداد

8 آنکه سر کوی اوست، عین روان را سراب وعده سلمان چرا، جز به سرابی نداد

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر تشنه خود را دمی، لعل تو، آبی نداد

شاعر شعر تشنه خود را دمی، لعل تو، آبی نداد چه کسی است ؟

شاعر شعر تشنه خود را دمی، لعل تو، آبی نداد سلمان ساوجی می باشد.

شعر تشنه خود را دمی، لعل تو، آبی نداد در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 8 سروده شده است.

قالب شعر تشنه خود را دمی، لعل تو، آبی نداد چیست ؟

قالب شعر تشنه خود را دمی، لعل تو، آبی نداد غزل است

مضمون اصلی شعر تشنه خود را دمی، لعل تو، آبی نداد چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, می‌نوشی است.
بنر