1 آن قدر کرد تپیدن که به آرام رساند فیض پرواز همین بود که تا دام رساند
2 خجل از فیض نسیمم که ز گلزار جهان بوی یاسی به دماغ دل ناکام رساند
3 از تب عشق، به جان منت ساقی دارم که ز تبخاله لبم را به لب جام رساند
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 درعشق شد به رنگ دگر روزگار ما تغییر رنگ ماست خزان و بهار ما
2 از خویش می رویم سبکتر ز بوی گل بر طرف دامنی ننشیند غبار ما
1 نمی فتد به دل، از محشر اضطراب مرا به زیر سایهٔ تیغ تو، برده خواب مرا
2 لب سؤال مرا مهر بوسه، خاموشی ست چرا نمی دهد آن کنج لب جواب مرا؟
1 نبندی دل ای بخرد هوشیار به جادوی نیرنگی روزگار
2 فریبنده دیوی ست زرّین پرند سیه دل نگاریست سیمین عذار
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **