- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرا ز دوست به زنجیر باز نتوان داشت به دفع وعده و تاخیر باز نتوان داشت
2 رها کنید مرا عاقلان چه میخواهید قضای رفته به تدبیر باز نتوان داشت
3 مریض را که اجل می برد مترسانید ز موج بحر که تقدیر باز نتوان داشت
4 مرا اگر همه عالم به قصد برخیزند به تیغ از آن قد چون تیر باز نتوان داشت
5 به روز اگر ز در دوست باز دارندم به شب ز آه جهان گیر باز نتوان داشت
6 خوشا ز کار نزاری که از چنین سوداش به عرضه کردن توفیر باز نتوان داشت