- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نتوان داشت نگه باز زچشم سیهش دار از چشم بد خلق خدایا نگهش
2 جای رحم است بر آن بنده ی مسکین فقیر که برانند و ندانند چه باشد گنهش
3 نگهی جانب ما دلشدگان می نکنی دل چرا امیبری از کس چو نداری نگهش
4 قاصد یارم و با تیرگی بخت نشاط حرفی از جعد خطش دارم و چشم سیهش
5 بنده ی شاهم و بر روشنی چشم امید خطی از گرد رهش دارم و گرد سپهش