آنکه نتوان گشت قربانش از جویای تبریزی غزل 378

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

آنکه نتوان گشت قربانش پری روی من است

1 آنکه نتوان گشت قربانش پری روی من است وانکه بر گردش توان گردید بدخوی من است

2 تا تو رفتی کار صبرم با جنون افتاده است داغ دل چون لاله در گرداب خون افتاده است

عکس نوشته
کامنت
comment