1 آمد به برم یار و شبیخون آورد بر دست گرفته جام گلگون آورد
2 گفتم که مگر به خویشتن باز آیم یکباره مرا زخویش بیرون آورد
1 ما را ز عشق کی بود ای دل به جانت نجات روزی که نامِ عشق بر افتد ز کاینات
2 بگرفت چار سویِ وجودم بلایِ عشق وز هیچ سو گریز ندارم ز شش جهات
1 ما همانیم که بودیم و ز یادت به وفا به جدایی متبدل نشوند اهل صفا
2 گر حجاب است میان من و معشوق رقیب نتواند که کند از حرمش دفع صبا