1 خون کرد دلم را چو دل لاله فراق بر من بگماشت گریه و ناله فراق
2 بعد از عمری چو یار دیدار نمود یک ساعته وصل بود و یکساله فراق
1 به جان بریم ترا سجده تا به سر چه رسد نثار پای تو سرهاست تا به زرچه رسد
2 ترا ز نور جلالت نمی توانم دید به چشم جان به سرت تا به چشم سر چه رسد
1 ای چهره تو آینه صنع خدایی جان چهره گشاید ز تو چو چهره گشایی
2 آئینه همه چیز نماید به جز از جان تو هیچ به جز صورت جان می ننمایی