یار شد شهرگرد و هر جایی از جامی غزل 285

یار شد شهرگرد و هر جایی

1 یار شد شهرگرد و هر جایی جاکن ای دل به کنج تنهایی

2 رخش آلوده نظرها شد نظر خود به وی چه آلایی

3 چون ز معشوقیش نیاسودی به که از عاشقی برآسایی

4 گر چه بینایی بصرها شد طلعت او به حسن و زیبایی

5 همنشین دیدنش به هر سفله داد بیزاریم ز بینایی

6 شهره گشته ست گل به خود رویی واو ز گل شهره تر به خودرایی

7 پیری و لاف عشق جامی چند به کزین گفت و گوی بازآیی

عکس نوشته
کامنت
comment